تمام حس خوب مالکیت اینه که ازکسی که دوسش داری بپرسی 
تو مال کی هستی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اون  دستاتو بگیره 
تو چشمات نگاه کنه و بگه:
فقط مال تو 

یک شنبه 16 شهريور 1393 18:11 |- fatima -|

 
لحظه قشنگیه وقتی اونی که عاشقشی 
از پشت بغلت میکنه 
دستاشو حلقه میکنه دور کمرت 
و
نفسی گرمش میخوره به گردنت 
و
آروم زیر گوشت زمزمه میکنه و میگه:دوست دارم 
 
 
 

یک شنبه 16 شهريور 1393 18:8 |- fatima -|

عـشق بازی فقط تـوی رخـتخواب نــیست


عشـق بازی میتـونه دقـیقن اون لحظه ایی بـاشه که



یـه زن با دقـت آستـین ِ مرد رو سه تا مـیزنه که تا بالای آرنــج بـیاد .....


و یـا وقتی مـرد مـوهای زن مـورد علاقشو با دستاش میفرسته پشت گوشش ...



و فـقط و فـقط یه نـگاه مـعامله مـیشه ....


که به هـمون نـگاه مـیشه جـون سـپرد تـا آخـر ِ عــمر.. 

 

یک شنبه 16 شهريور 1393 18:3 |- fatima -|

 
از وقتی عشقتو دنیامه
این دنیا همرنگه رویامه
از وقتی هستی تو این خونه
خوشبختی واسم چه آسونه
لبریزم از حس خوشبختی
آسونه حتی واسم سختی
آرومم وقتی که میخندی
به عشقم همیشه پابندی

عشق من باهات میمونم
بدون عشقت بسته به جونم
من با این دل دیوونم
میدونی بی تو نمیتونم
این حس چقدر خوبه قلبم که می کوبه
وقتی هستی کنارم
از بس دوسِت دارم حتی یه لحظه هم
من از تو چشم برنمی دارم
این سرنوشتمه دنیا بهشتمه
وقتی هستی تو عشقم
قلبت که با منه آینده روشنه
چه خوبه با تو سرنوشتم
عشق من باهات میمونم
بدون عشقت بسته به جونم
من با این دل دیوونم
میدونی بی تو نمیتونم 
یک شنبه 16 شهريور 1393 18:3 |- fatima -|

 
وقـتی یـه چـیــزی بـهـت میـگـه حـــرصـت دراد...

بـرمـیگــردی و بـا اخـــم نـگاش میـکـنی و یــه ضــربـه مـیـزنی


بـه بـازوش کـه بـگی خـیلی بـدی...


امــا تنـهـا کاری که اون مـیکنـه یـه لبـخـنـد مـیـزنـه و مـیگـه :


زدی؟!...مـنــو زدی؟بـاشه...!


قـهــر مـیکـنـه و روشـو بـرمـیگـردونـه ...


اونـجــاس کـه دلـت میـگیـره...


اسـمشـو بـا تـمــام عـشـق صــدا میـکـنی


دسـتـاتـو میـگیـره و میـگـه جــونـم؟


شــوخی کــردمــو مـیـبرتـت تـو آغـوشـش....


چـشـاتــو میـبنـدی و دلــت آروم میـگـیـره!!!


اونـجــاس کــه مـیگی خــدایــا ازم نـگـیـرش... 
 
 

یک شنبه 16 شهريور 1393 18:0 |- fatima -|

ﺻـﺪﺍﯼ ﻣـﺮﺩﺍﻧﻪ ﺍﺕ 
ﺩﻟﻢ ﺭﺍ ﻣﯿﻠﺮﺯﺍﻧﺪ
ﮔﻮﺵ ﻫﺎﯾﻢ ﻫﻤﯿﺸﻪ
ﺑﻪ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯾﺖ
ﻣﯽ ﻧﺸﯿﻨﺪ . . .
ﺩﺳـﺘﺎﻥ ﺑﺰﺭﮒ ﻭ ﻗﻮﯼ ﺍﺕ
ﻣـﺮﺍ ﯾﺎﺩ ﯾﮏ ﻭﺍﮊﻩ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﺍﺯﺩ

ﻭ ﺁﻥ ﻫﻢ ” ﺍﻣـﻨﯿﺖ ” ﺍﺳﺖ . . .

ﺁﻏـﻮﺷﺖ ﻫﻤﭽﻮﻥ

ﺩﺭﯾـﺎﯾﯽ ﭘـﺮ ﺗﻼﻃﻢ ﺍﺳﺖ
ﻭ ﻣـﻦ
ﭼـﻘﺪﺭ ﻏـﺮﻕ ﺷﺪﻥ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺩﺭﯾـﺎ ﺭﺍ 

ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ . . . !

ﺗـ ـﻮ ﻓـﻘﻂ ﻣـﺮﺩ ﻣﻦ ﺑـﻤﺎﻥ

ﻭ ﻣـﻦ

ﻫـﻢ ﻗـﻮﻝ ﻣﯿﺪﻫﻢ ﺗﺎ ﺍﺑـﺪ


ﺑـﺎﻧﻮﯼ ﺗـﻤﺎﻡ ﻟﺤﻈﺎﺗﺖ ﺑﺎﺷﻢ . .. 

یک شنبه 16 شهريور 1393 17:59 |- fatima -|

مـــــن وقــتی عــروســـ تــــــــــو باشـم... 
دیـــــــــگر هیچ لباسیـــــــــ برازنــــــــده ی انــــــــدام من نخواهد بــــــود 
آغـــــوشــــــ تــــو تــــمامـــــ قـــــد مــن را در بــر خواهد گــــــــرفتــــ 
نـــه حـــریریـــــــ نـه یراقیــــــــ نــه دکمـــــهـ ای... 
و نــــه هــــیـــچ و هــــــــــیـــــچ! 
آنچــــه هــــــستـ تمـــــامـــ مـــردانـــگــی تــــو استــــــــــ 
کـــــه تــــن پــــوشـــ و نگــیـــنـــ زنــــــانـــــگـــی مــــنــــــ اســــتــــــ ... 

یک شنبه 16 شهريور 1393 17:58 |- fatima -|

گاهی...

فقط گاهی دلم یک آغوش می‌خواهد که تمام زنانگی‌ام را در برگیرد ُ
زیر گوشم زمزمه کند که آرام باش عشقم
روزی تمام من میشود برای تو!
و تو دلت ضعف برود برای این‌همه شیرینی محبت مردانه‌اش

گاهی...
فقط گاهی دلم میگیرد از تمام بایدها
از تمام اما اگرها!
از تمام قانون‌ها که خودم هم نمیدانم چرا باید رعایتشان کنم!
و فقط میخواهم زیر دستان پر مهر ومحبت مردی که در قلبم است نوازش شوم!
و در دل برای هزارمین بار در روز
خدا را شکر بگویم برای این نعمتی که خودم هم نمیدانم
پاداش کدام محبتم بوده...!؟ 

یک شنبه 16 شهريور 1393 17:57 |- fatima -|

 
خسته و کوفته میاد خونه 

آروم کلیدو تو در میچرخونه 

و ...
سلام میکنه 


تنها حرفی که میزنه: 

من یه دوش می گیرم می خوابم 

.... 

خونه تو سکوت مطلق فرو میره! 

حتی صدای تیک تاک ساعتم دیگه شنیده نمیشه! 

بی هیچ حرفی بری....... 

ناراحت میشی 

عصبانی .........

حرص میخوری .....

با خودت زیر لب میگی 

به من چه- کوه که نکنده- سر کار بوده-حوصله نداره که نداره.... 

میشینی رو مبل ولی باز 

بلند میشی و میری تو آشپزخونه 

لیوان شیر شکلات رو پر میکنی و میزاری رو میز 

با خودت میگی می زارم رو میز! 

خودِ خستش تنهایی بخوره!!! 

دوتا دست رو دور کمرت حس میکنی 

سرتو برمیگردونی

چک چک آب مواش میریزه رو صورتت 

هنوز اخم تو صورتته

سرشو میاره نزدیک گوشت 

داره میخنده و میگه: 

کِی دیدی من بدون تو لیوان شیر شکلاتمو سر بکشم!!!؟ 

جواب نمیدی و هنوز اخمالویی

میگی نوموخوام ولم کن برم بخوابم 

بزنه زیر خنده و بگه 

آخه قهرم بلد نیستی .. من که می دونم دلت برام تنگ شده 

هنوزم اخم کنی و یواش بگی نوموخواااااااااااام 

بغلت کنه و بلند داد بزنه 

دیـــــــــوونــــــــــه تو واسه من همه دنیاییــــــــــــــ 

خندت بگیره نگاش کنی بگی :پسربددددددددد

بخندی 

بلند بخندی 

بخنده 


اون وقته که حس میکنی خیلی خوشبختی 
 

یک شنبه 16 شهريور 1393 17:53 |- fatima -|

آرامش میان آغوش توست . . . !

آنجا که سر روی

سینه ی

تو می گذارم

در رویایی شیرین

زیر تاپ تاپ قلبت

با آهنگ زندگی بخش روح لطیفت

غم عالم از دل می زدایم . . .



آرامش همان جاست

وقتی نرمی آغوشت

مرا در بر می گیرد

بدور اندامم می پیچد

روحم را تازه می کند

جسمم را جلا می دهد . . .



آرامش آنجاست

آنجا که شهد مردانگیت را

بر کام مادگیم می چکانی

مستم می کنی

به اوجم می رسانی


آرامش میان آغوش توست  

یک شنبه 16 شهريور 1393 17:52 |- fatima -|

ϰ-†нêmê§

صفحه قبل 1 1 2 3 4 5 ... 10 صفحه بعد